شهر بازی و دخترک کوچولو

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->
---------------------------- -->-->-->

------کدمحبوب کردن در گوگل -->-->-->
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید با یک کلیک چیزیت نمیشه
-->-->-->-->

تو شهر بازی یهو یه دختر کوچولو خوشگل اومد گفت : آقا…آقا..تو رو خدا یه لواشک ازم بخر!!

نگاش کردم …چشماشو دوس داشتم…دوباره گفت آقا...اگه ۴ تا بخری تخفیف هم بهت میدم…

بهش گفتم اسمت چیه…؟ فاطمه…بخر دیگه…! کلاس چندمی فاطمه…؟ میرم چهارم…اگه نمی خری برم.. می خرم ازت صبر کن دوستامم بیان همشو ازت میخریم مامان و بابات کجان فاطمه؟؟ بابام مرده…مامانمم مریضه…من و داداشم لواشک می فروشیم..............

 

بقیه داستان ادامه مطلب

سایت تفریحی دو سیب لایک...
ما را در سایت سایت تفریحی دو سیب لایک دنبال می کنید

برچسب : فاطمه,داستان کوتاه,داستان,زیبا,شهربازی,شهر,بازی,تفریحی,دوسیب,لواشک, نویسنده : admin 2siblike بازدید : 459 تاريخ : پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 13:48