سایت تفریحی دو سیب لایک

متن مرتبط با «داستان» در سایت سایت تفریحی دو سیب لایک نوشته شده است

شهر بازی و دخترک کوچولو

  • تو شهر بازی یهو یه دختر کوچولو خوشگل اومد گفت : آقا…آقا..تو رو خدا یه لواشک ازم بخر!! نگاش کردم …چشماشو دوس داشتم…دوباره گفت آقا...اگه ۴ تا بخری تخفیف هم بهت میدم… بهش گفتم اسمت چیه…؟ فاطمه…بخر دیگه…! کلاس چندمی فاطمه…؟ میرم چهارم…اگه نمی خری برم.. می خرم ازت صبر کن دوستامم بیان همشو ازت میخریم مامان و بابات کجان فاطمه؟؟ بابام مرده…مامانمم مریضه…من و داداشم لواشک می فروشیم..............   بقیه داستان ادامه مطلب ,فاطمه,داستان کوتاه,داستان,زیبا,شهربازی,شهر,بازی,تفریحی,دوسیب,لواشک, ...ادامه مطلب

  • داستانی شگفت از شیخ رجبعلی خیاط+عکس

  • خواسته یا ناخواسته دلفریبی می کرد و زیبایی صورتش را به انسان ها نشان میداد اما غافل از این که مردمان پاک زیبایی ظاهر او را نمی دیدند بلکه گداخته آتش های به پا خواسته از نافرمانی خداوند را می بینند مردمانی  پاک همچون شیخ رجبعلی خیاط فرزند این عارف بزرگوار در گفت و گویی با کیهان فرهنگی می گوید: پدرم با چشم برزخی چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. .یکی از دوستان پدرم می گفت :یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم، یکددفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می کند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید: چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می کند! فهمید. گفت: تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم ؟ببین”من نگاه کردم دیدم همینطور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست سرایت می کند. جناب شیخ گفت:این زن راه می رود و روحش یقه مرا گرفته، او راه می رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می برد. ,آتش جهنم, داستانی شگفت از شیخ رجبعلی خیاط, دلفریبی, رجبعلی خیاط, زیبا, شیخ, شیخ رجبعلی خیاط, موی بلند و لباس شیک, نافرمانی خداوند, نامحرم, گداخته آتش, ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه سری 1

  • فاحـــــشه پسر گفت اگر میخواهی باهم بمانیم باید همه جوره با من باشی دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت:باشه عزیزم هر چه تو بگویی پسرک دختر را عریان کرد, دختر آرام میلرزید ولی سخن نمیگفت میترسید عشقش ناراحت شورد پسرک مانند ابری سیاه بدن دختر را به آغوش کشید و بدون کوچکترین بوسه شروع کرد .........دخترک اهی کشید پسرک مانند چرخ خیاطی بالا و پایین میشد   برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید ,داستان کوتاه, داستان غمناک, عشق, هوس, فاحشه ...ادامه مطلب

  • داستان +18

  •      داستان +18   ادامه مطلب ,:داستان 18+ ,داستان ,داستان كوتاه ,+18 ,18+ ,داستان طنز ,داستان كوتاه 3كس ,داستان 3ك3 ,داستان سكس ,داستان سكسي , ...ادامه مطلب

  • پژو 206 سفید مقصره

  •     من ميگم ٢٠٦ سفيد مقصر بوده!!! اول ٢٠٦ سفيد زده به اون ٢٠٦ سفيده، بعدش ٢٠٦ سفيد زده به این ٢٠٦ سفيده که میبینید ٢٠٦ سفيد هم ديده، ٢٠٦ سفيد زده به ٢٠٦ سفيد و ٢٠٦ سفيد زده بغل نگاه کنه . راننده ٢٠٦ سفيد زنگ زده به پليس و گفت: یه ٢٠٦ سفيد زده به ٢٠٦ سفيد و ٢٠٦ سفيد زده به ٢٠٦ سفيد، زود خودتونو برسونيد تا اینا ماشیناشون قاطی نشده!! حال من ميگم مقصر ٢٠٦ سفيدس نظر شما چیه !!؟ : ,:پژو 206 سفید مقصره ,پژو 206 سفید ,طنز پژو 206 سفید مقصره ,طنز پژو 206 سفید ,مطلب طنز ,مطلب خنده دار ,مطل باحال ,طنز ,خنده دار ,داستان طنز , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها